--
نه آه مانده برايم نه ناله نه فرياد
به کنج خويش فراموش مانده ام در ياد
هبوط کرده ام از اصل خويش و حيرانم
شبيه برگ خزان در هجوم وحشت باد
نشسته ام به تماشاي سقف ويرانم
دوباره خانه ما در مسير آب افتاد
مرا زخويش بگير و به خويش برگردان
اسير باز شود هر پرنده آزاد
کجاست آن که خرابم کند به بيماري
سرش سلامت و خوش باد و خانه اش آباد
به گردن دگران جرم خويش را مفکن
مزن به کوه بزن تيشه بر سر اي فرهاد
به آه دست به دامان چشم خويشتنيم
به زور ناله کشيديم منت فولاد
به پنج نور مقدس تو را قسم دادن
خداش خير دهد هر کسي که يادم داد
____________________از: آقاي رضا جعفري
--