سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

[ و او را از خیر پرسیدند فرمود : ] خیر آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود ، بلکه خیر آن است که دانشت فراوان گردد و بردبارى‏ات بزرگمقدار ، و بر مردمان سرافرازى کنى به پرستش پروردگار . پس اگر کارى نیک کردى خدا را سپاس گویى و اگر گناه ورزیدى از او آمرزش جویى ، و در دنیا خیرى نبود جز دو کس را : یکى آن که گناهانى ورزید و به توبه آن گناهان را در رسید ، و دیگرى آن که در کارهاى نیکو شتابید . [نهج البلاغه]

  .:: پارسی بلاگ ::.   .:: ایمیل شیدا ::. .:: خانه شیدائی ::.

 RSS 

شناسنامه
 

کل بازدید : 170150
بازدید امروز : 19


........... درباره خودم ...........
.::ردّ, پای خدا::. - .::شیدائی::.
مدیر وبلاگ : خ.ع.ز(شیدا)[77]
نویسندگان وبلاگ :
ندای سبز
ندای سبز (@)[33]


-- نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد، نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت، ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد، گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و آن یک ریز و پی در پی ، دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد ، بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را. --


..
......... لوگوی خودم ...........
.::ردّ, پای خدا::. - .::شیدائی::.


........ موضوعات وبلاگ ........

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
.
......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........







............. اشتراک.............
 
..
..........آوای آشنا 1............

 
...........آوای آشنا 2............

............. بایگانی.............
آنچه گذشت...
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
دی 90
آذر 90
مرداد 90
دی 89
مهر 89
اردیبهشت 89
مهر 88
اسفند 87
آبان 87
تیر 91
شهریور 91
آبان 91

........... طراح قالب...........
شیدائی
 

www.Sheida.parsiblog.com
FOAF/SHEIDA
 

 
  • .::ردّ, پای خدا::.

  • نویسنده : خ.ع.ز(شیدا):: 84/10/22:: 1:52 عصر

    --

    در خانه ی دل ما را  ،جز یار نمی گنجد

    چون خلوت, یار اینجاست، اغیار نمی گنجد

    در کار دو عالم ما ، چون دل به یکی دادیم

    جز دست یکی ما را، در کار نمی گنجد

    گر عاشق  دلداری با غیر چه دل داری؟

    کان دل که در او غیر است ، دلدار نمی گنجد

     

    شبی،خواب دیدم؛فقط من و خدا در ساحل با هم قدم می زدیم؛

    ..

    پرده هائی از زندگی ام در آسمان ظاهر شد؛با ظهور هر پرده ردّ, پاهائی بر شنهای ساحل ایجاد می گشت.گاهی دو و گاهی یک ردّ, پا شکل میگرفت!

    ..

    من پریشان شدم زیرا دیدم که در نشیب های زندگی ام وقتی از خستگی و شکست و اندوه رنج می بردم فقط یک ردّ, پا وجود داشت!؟

    ..

    از این رو به خدا گفتم :خدایا تو به من قول دادی اگر تو را بخوانم ،اگر تو را صدا بزنم ،اگر تو را دنبال نمایم تو همیشه با من خواهی بود وهمیشه با من راه خواهی رفت!؟

     ولی در بدترین بحرانهای زندگی ام فقط یک ردّ, پا بر شن باقی مانده!!

    چرا آنگاه که به شدت به تو نیاز داشتم تو آنجا با من نبودی

    ..

    خدا پاسخ داد : آن زمان که تو فقط یک ردّ, پا می دیدی ،تمام مدت بر دست هایم و در آغوشم تو را حمل می کردم!!

     

    مکتوب:قهوه در باران

    --

     


    نظرات شما ()