سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

سزاوارترین کس به دوستی، آن است که سودش برای تو و زیانش برای دیگری باشد . [امام علی علیه السلام]

  .:: پارسی بلاگ ::.   .:: ایمیل شیدا ::. .:: خانه شیدائی ::.

 RSS 

شناسنامه
 

کل بازدید : 170083
بازدید امروز : 28


........... درباره خودم ...........
آنچه گذشت... - .::شیدائی::.
مدیر وبلاگ : خ.ع.ز(شیدا)[77]
نویسندگان وبلاگ :
ندای سبز
ندای سبز (@)[33]


-- نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد، نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت، ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد، گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و آن یک ریز و پی در پی ، دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد ، بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را. --


..
......... لوگوی خودم ...........
آنچه گذشت... - .::شیدائی::.


........ موضوعات وبلاگ ........

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
.
......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........







............. اشتراک.............
 
..
..........آوای آشنا 1............

 
...........آوای آشنا 2............

............. بایگانی.............
آنچه گذشت...
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
دی 90
آذر 90
مرداد 90
دی 89
مهر 89
اردیبهشت 89
مهر 88
اسفند 87
آبان 87
تیر 91
شهریور 91
آبان 91

........... طراح قالب...........
شیدائی
 

www.Sheida.parsiblog.com
FOAF/SHEIDA
 

 
  • .::ردّ, پای خدا::.

  • نویسنده : خ.ع.ز(شیدا):: 84/10/22:: 1:52 عصر

    --

    در خانه ی دل ما را  ،جز یار نمی گنجد

    چون خلوت, یار اینجاست، اغیار نمی گنجد

    در کار دو عالم ما ، چون دل به یکی دادیم

    جز دست یکی ما را، در کار نمی گنجد

    گر عاشق  دلداری با غیر چه دل داری؟

    کان دل که در او غیر است ، دلدار نمی گنجد

     

    شبی،خواب دیدم؛فقط من و خدا در ساحل با هم قدم می زدیم؛

    ..

    پرده هائی از زندگی ام در آسمان ظاهر شد؛با ظهور هر پرده ردّ, پاهائی بر شنهای ساحل ایجاد می گشت.گاهی دو و گاهی یک ردّ, پا شکل میگرفت!

    ..

    من پریشان شدم زیرا دیدم که در نشیب های زندگی ام وقتی از خستگی و شکست و اندوه رنج می بردم فقط یک ردّ, پا وجود داشت!؟

    ..

    از این رو به خدا گفتم :خدایا تو به من قول دادی اگر تو را بخوانم ،اگر تو را صدا بزنم ،اگر تو را دنبال نمایم تو همیشه با من خواهی بود وهمیشه با من راه خواهی رفت!؟

     ولی در بدترین بحرانهای زندگی ام فقط یک ردّ, پا بر شن باقی مانده!!

    چرا آنگاه که به شدت به تو نیاز داشتم تو آنجا با من نبودی

    ..

    خدا پاسخ داد : آن زمان که تو فقط یک ردّ, پا می دیدی ،تمام مدت بر دست هایم و در آغوشم تو را حمل می کردم!!

     

    مکتوب:قهوه در باران

    --

     


    نظرات شما ()

  • .::عاشق شو ورنه روزی؛کار جهان سرآید::.

  • نویسنده : خ.ع.ز(شیدا):: 84/10/11:: 1:0 عصر
     

    --

    عشق ؛

    وقتی که پیدا شد؛

     

    دیگه هیچ وقت گم نمیشه!

    اون همیشه و همیشه جریان دارد؛

    حتی اگر تو عشقو فراموش کنی!

    یه دل, نرم و شیدائی با عشق؛قلبی پاک داره!

    همیشه عاشق و شیدا باش!

    عاشق, عشقت!

    ..

    عاشق, عاشقی باش..

    و دوست داشتن را دوست بدار؛

    از تنفر ؛ متنفر باش..

    و به مهربانی؛ مهر بورز..

    با آشتی ؛ آشتی کن..

    و از جدائی ؛ جدا باش!

     

    --


    نظرات شما ()

  • .::رسم شیدائی::.

  • نویسنده : خ.ع.ز(شیدا):: 84/10/3:: 11:47 عصر

    --

     این روزا اگه کسی بهم نزدیک شه ،
     یه حسی بهم میگه :
     بیگانه را به خانه را نده ؟

      او به قصد غارت آمده است ...


      
     نمی دانم چگونه می توانم همه را دوست داشته باشم ؟
     همه را ...

     زشت و زیبا و مورچه و دیوار را ...


     همه را دوست داشته باشم و ...

    و دلبسته به هیچکس نباشم !؟


     دلبسته بودن ؛ شبیه طنابی در گردن داشتن است!
     باید مواظب باشی و گرنه...


     یا خودت از دست می روی یا طناب بیچاره پاره می شود ...

     

     اگر خودت از دست بروی..


     یا طناب برای همیشه نعش خاطرات, تو را ؛ آویزان بر خودش حفظ می کند؛

     و یا از گردن بی جان تو بر گردن تازه نفسی دیگر می افتد ...


     و اگر طناب پاره شود..


     یا تو در چاله های تاریک سردرگمی سقوط می کنی

     و یا دنبال طنابی دیگر برای آویزان کردن خودت می گردی ...


     رسم,  زندگی همین است ..

    رسم, عاشقی؛

    و رسم, شیدائی ...

     

    به نقل از   پرستوی فراری

    --


    نظرات شما ()

  • .::حرفهای نگفتنی!::.

  • نویسنده : خ.ع.ز(شیدا):: 84/9/28:: 11:7 عصر

    --

    حرف هایی است برای نگفتن!

    و ارزش عمیق هر کسی ؛به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد!

    و کتاب هایی نیز هست برای ننوشتن!

    و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی؛که باید قلم را بکنم و دفتر را پاره کنم

    و جلدش را به صاحبش پس دهم

    و خود به کلبه ی بی در و پنجره ای بخزم

    و کتابی را آغاز کنم که نباید نوشت!

     

     

     

    دکتر علی شریعتی

     

    --


    نظرات شما ()

  • .::آزمونهای زندگی::.

  • نویسنده : خ.ع.ز(شیدا):: 84/8/7:: 4:20 عصر

    --

    آدمیزاد؛

    با خیلی چیزها((امتحان))میشود؛

    بعضی با پول؛

    برخی با شهرت؛

    بعضی با مقام؛

    برخی با فقر؛

    بعضی با بی مهری؛

    برخی هم با محبوبیت؛

     و بالاخره کسانی هم با

      عشق و محبت

    --


    نظرات شما ()

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >